نویسنده: هادی خسروشاهی




 

تذکر: نویسنده‌ی این مقاله از علمای اهل سنت می‌باشد که این مقاله را در دفاع از احادیث مهدویت به نگارش درآورده است.
هدف سایت راسخون از بازنشر این مقاله اثبات این نکته است که بسیاری از علمای اهل سنت نیز معترف به مسأله‌ی مهدویت می‌باشند. لذا ممکن است بعضی از جزئیات مطالب مقاله دقیقاً منطبق بر عقیده‌ی شیعه نباشد.
استفاده از مستندات این مقاله برای محققین بسیار مفید خواهد بود.

18- احادیث مهدی از شیخ ابن محمود

شیخ «ابن محمود» کلیه احادیث مهدی را جزو احادیث ساختگی و مجعول دانسته است. وی در صفحه‌ی 4 رساله‌ی خود احادیث مهدی را «جعلی» می‌خواند و سپس در صفحه 6 می‌نویسد:
«من نخستین کسی نیستم که این احادیث را دروغ دانسته باشم»! آنگاه پس از ذکر پاره‌ای شبهات در انکار آن می‌گوید: «این احادیث و احادیث فراوان دیگر، علمای محقق را به یقین رسانده است که اینها از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جعل شده و از انبان نبوت بیرون نیامده و جزو سخنان پیامبر نیست، بنابراین نباید به آنها اعتنا کرد تا چه رسد به اینکه مورد تصدیق قرار گیرد.» وی در صفحه 11 می‌نویسد: «به مقتضای تحقیق در احادیث مهدی و بررسی روایات، به یقین معلوم می‌شود که آن قدر تعارض، اختلاف، ناهماهنگی، اشکالات و آشفتگی در این احادیث دیده می‌شود که عدم صلاحیت آنها را ثابت می‌کند. و به همین دلیل علمای محقق معاصر بر آن شده‌اند تا حکم به جعلی و ساختگی بودن این احادیث از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدهند و اینکه این احادیث جزو سخنان پیامبر نبوده و ساحت ایشان از اظهار چنین احادیثی مبرّا است، زیرا ورود شبهه در آنها به یقین ثابت و دروغپردازی در پاره‌ای از آنها روشن و آشکار است.
«ابن محمود: در صفحه 16 می‌افزاید: «اکثر علمای متأخر بویژه آنهایی که در شهرهای بزرگ اقامت دارند گفته‌اند که به احتمال قوی کلیه این احادیث به دروغ به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب گشته است.» وی در صفحه 19 ادامه می‌دهد: «از این رو علمای متقدم و متأخر با تحقیق و تفحّص احادیث مشکوک را ردّ و جرح و ضعف آن را و اینکه توسط زندیقان دروغگو، از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جعل شده است، بیان نموده اند.» در صفحات 24 و 27 «ابن محمود» این احادیث را خرافات توصیف نموده است. وی در صفحه‌ی 27 می‌نویسد: «نادانی باعث شده تا جاهلان پنجاه حدیث در بین اهل سنت جعل کنند». سپس در صفحه‌ی 29 می‌گوید: «کلیه‌ی احادیث در این باره ضعیف است که به احتمال قوی از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جعل شده و ایشان در این باره حدیثی بیان نفرموده‌اند.» وی در صفحه‌ی 31 می‌گوید: «احادیث مهدی، مانند داستانهای هزار و یک شب است. «شوکانی» تعداد آنها را بیش از پنجاه حدیث شمرده است.» و در صفحه‌ی 36 می‌نویسد: «علمای متأخر شهرهای بزرگ در آستانه‌ی رسیدن به اتفاق نظر! هستند که احادیث مهدی ضعیف، ساختگی و مجعول‌اند.» آنگاه در صفحه‌ی 58 می‌گوید: «دعوی مهدی از ابتدا تا انتها، روی کذب صریح و اعتقاد زشت و ناپسند استوار است و آن در اصل، سخنی خرافی است که روی زبانها افتاده است. احادیث دروغین این نظریه در راستای اهداف سیاست ایجاد رعب و وحشت، تهیه و تنظیم گردیده است.»
***
این بود بخشی از سخنان شیخ «ابن محمود» در رساله‌اش در رابطه با تکذیب و ردّ کلیه‌ی احادیث مهدی، و گویا همه این احادیث، ساختگی، مجعول، دروغین، حدیث خرافات و به مثابه داستانهای هزار و یکشب است!! نگارنده پیرامون این گفته‌ها توضیحی دارم که در زیر می‌آورم:
1- تکرار این قبیل سخنان و آوردن این گونه عبارات در بخش‌های متعددی در رساله‌ی شیخ ابن محمود، فقط باعث افزایش حجم و بالا رفتن تعداد صفحات رساله شده است!
2- حدیث ساختگی حدیثی است که در سندش یک راوی شناخته شده‌ای وجود داشته باشد که از روی عمد در حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دروغگویی پرداخته باشد. این حدیث از بدترین انواع مردود حدیث است و محدّثان گفته‌اند که نقل این نوع حدیث جایز نیست، مگر اینکه چگونگی آن بیان شود. پیامبر فرمود: «من حدّث عنی بحدیث یری أنّه کذب فهو احد الکذّابین» (به روایت مسلم): «هر کس حدیثی را از زبان من نقل کند و خود اعتقاد داشته باشد که این حدیث دروغ است، در واقع خود او هم یکی از دروغگویان است». همان گونه که علماء بیان نموده‌اند، در احادیث مهدی صحیح، حسن، ضعیف و جعلی وجود دارد، بنابراین چگونه کسی به خود جرأت می‌دهد ادعا نماید که کلیّه‌ی احادیث مهدی ساختگی است؟ معنای این سخن این است در هر حدیثی که ذکر مهدی در آن آمده است، حدّاقل یک راوی شناخته شده به دروغگویی عمدی، در سند آن وجود دارد! چنانکه دانسته است در کلیه‌ی احادیث صحیح و حسن، پیرامون مهدی چنین اشخاصی وجود ندارد، بلکه حتّی در احادیث ضعیف غیر ساختگی وارده درباره‌ی مهدی هم شخصی دروغگو یافت نمی‌‌شود. «حافظ ابن حجر» احادیثی را که از نظر «ابن الجوزی» ساختگی معرفی شده است در مسند «امام احمد» جمع آوری نموده که تعداد آن بسیار اندک و حدود بیست و چهار حدیث است. نه حدیث از آنها توسط شیخ وی حافظ عراقی در کتابی تحت عنوان القول المسدّد فی الذّب عن مسند الامام احمد آمده و در آن توضیح داده است که نمی‌‌توان درباره‌ی هیچکدام حکم به ساختگی بودن داد. از جمله‌ی آنها حدیث «ثوبان» نزد امام احمد است: «اذا أقبلت الرایّات السود من خراسان فائتوها فانّ فیها خلیفة الله المهدی»: - اگر پرچمهای سیاه از جانب خراسان به سوی شما روی آوردند، پس در پی آن بروید که در آن خلیفة الله مهدی وجود دارد - «امام احمد» در پاسخ به «ابن الجوزی» راجع به این حدیث گفته است: «این حدیث از طریق «ثوبان» از «علی بن زیدبن جدعان» نقل شده و ضعف دارد و کسی نگفته است که وی عمداً دروغ گفته است تا حکم داده شود که حدیث وی، در صورت انفراد، ساختگی است.» و البته این حدیث از طرق دیگر هم نقل شده که رجال آن با رجال این حدیث، فرق دارند». یعنی: از طرق دیگر رجال دیگر این حدیث را ذکر کرده‌اند.
3- این موضوع که ردّ حدیث، به دلیل تضاد و اختلاف موجود در آن است، پاسخش این است که آنچه در آنها (احادیث) ساختگی و ضعیف باشد، بدان اعتنا نمی‌‌شود و به همین دلیل با دیگری تضاد پیدا نمی‌‌کند و آنچه ثابت است مورد اتفاق همگان می‌باشد که این نکته قبلاً در شماره 7 توضیح داده شده است.
4- این اشاره‌ی وی که علمای محقق متأخر و بعضی از متقدمان حکم به جعلی و ساختگی بودن احادیث مهدی داده و اکثر علمای متأخر مقیم شهرهای بزرگ! به احتمال قوی آنها را کذب می‌دانند و در آستانه‌ی آن هستند که در ضعیف و جعلی بودن احادیث مهدی اتفاق نظر حاصل کنند. ... به نظر من این عبارات علمای متقدم و متأخر مبنی بر اینکه احادیث مهدی تماماً ساختگی است، نیاز به تحقیق و اثبات دارد و البته قابل اثبات نیست. من شخصاً حتی یک نفر از علمای متقدم را نمی‌‌شناسم که گفته باشد این احادیث تماماً ساختگی است؟ فقط دو شخص را می‌شناسم: یکی «ابومحمدبن الولید بغدادی» است که شیخ الاسلام «ابن تیمیه» در منهاج السند درباره‌اش می‌گوید: «وی از جمله گروهی است که با استناد به حدیث لامهدی الاعیسی بن مریم، احادیث مهدی را انکار نموده‌اند» و سپس ابن تیمیه می‌افزاید: «وی مورد اعتماد نیست، از وی و دیگران نقل شده است که اینان احادیث مهدی را ساختگی می‌دانند و در این باور به یک حدیث ضعیف استناد جسته‌اند که قابل استناد نیست».
نفر دوم، ابن خلدون است، ولی او هم نگفته است که کلیه‌ی احادیث مهدی ساختگی است بلکه حکم به ضعف اکثر آنها داده است که البته وی شایستگی داوری را ندارد، زیرا جزو اهل حدیث و تخصص نیست... هر چند که خود وی به صحت پاره‌ای از آنها اذعان نموده است. (قبلاً در شماره 10 راجع به ضعف ابن خلدون سخن گفتیم و توضیح دادیم که او در این امور نمی‌‌تواند مورد اعتماد باشد.) شیخ ابن محمود از هیچ یک از علمای متقدم نام نبرده است که احادیث مهدی را مورد انتقاد قرار داده و ضعیف دانسته باشند، مگر سه نفر: «ابن خلدون» و قبل از وی «ابن القیم» و «شاطبی»، ولی ابن محمود در انتساب این امر به این دو اشتباه کرده است. چرا که آنها قائل به ضعف این احادیث نیستند. (در شماره های 11 و 12 توضیح این مطلب آمده است.)
اما این سخن که این احادیث ساختگی است، نگارنده از گذشتگان کسی را نمی‌‌شناسم که چنین سخنی گفته باشد، البته اگر شیخ ابن محمود کسی را می‌شناخت بدون شک در رساله خود از او نام می‌برد! و در بین علمای متأخر هم که به گفته‌ی شیخ در آستان اتفاق نظر پیرامون ساختگی بودن تمامی این احادیث قرار دارند! باز نگارنده کسی را که حدیث شناس باشد، نمی‌‌شناسم که مدعی شود تمامی آنها ضعیف‌اند، تا چه رسد به اینکه گفته باشد همه آنها ساختگی‌اند. اسامی متأخرانی که شیخ ابن محمود در رساله‌اش از آنها یاد کرده است پنج نفر بیش نیستند: شیخ محمدبن مانع، شیخ ابوالاعلی مودودی، شیخ محمدرشید رضا، محمدفرید وجدی و بلاغی، شیخ محمدبن مانع به صحت برخی احادیث مهدی قائل است که توضیح این مطلب قبلاً در شماره‌ی 13 داده شده است. شیخ مودودی هم نگفته است که آنها ساختگی است حتی نگفته است که تماماً ضعیف است، وی می‌گوید: «سند این احادیث آنچنان قوی نیست که با مقیاس بخاری و مسلم در نقد روایات ثابت شود» (ذکر این مطلب نیز در شماره‌ی 14 آمده است) درباره‌ی شیخ «محمدرشید رضا» در شماره 15 گفتیم که وی آنچه روشن‌‌تر از ظهور مهدی بوده یعنی نزول عیسی (علیه السلام) را انکار نموده است. و «محمدفرید وجدی» ادعا دارد که احادیث پیرامون دجال، جملگی ساختگی و مجعول است حال آنکه چنانکه دانسته است اکثر این احادیث در صحیحین وجود دارد، (توضیح این مسئله در شماره 16 درج گردیده است). شرح حال «بلاغی» در معجم المؤلفین تألیف «کحاله» جلد سوم صفحه‌ی 164 نقل شده است. «کحاله» در این کتاب می‌نویسد: «از جمله آثار بلاغی کتاب نصائح المهدی فی الرد علی البهائیه است. نگارنده به این کتاب دسترسی پیدا نکرد تا بتواند درباره‌ی آن اظهارنظر نماید. از شرح حال بلاغی چنین به نظر می‌رسد که وی شیعه است! پس این کدام توافق نظر همگانی است که شیخ ابن محمود از آن دم می‌زند که گویا قرار است – برخلاف نظر پیشینیان و علمای امت – میان علمای متأخر حاصل شود؟ از خدای عز و جل مسئلت دارم توفیق عنایت فرماید آن گروه از متأخران که به گفته‌ی شیخ ابن محمود جزو علمای شهرهای بزرگ‌اند! و در قید حیات می‌باشند، همان راهی را بپیمایند که سلف صالح در بزرگداشت سنت نبوی پیموده است و فکر خویش را با قرآن کریم و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه‌ی عقل رهنمون گردند.

19- محمدفرید وجدی چه می‌گوید؟

شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 20 رساله‌اش سخن «محمدفرید وجدی» در کتاب دایرة المعارف در قرن بیستم را نقل نموده که وی در آغاز آن گفته است: «بسیاری از امامان، مسلمانان، از جمله دارقطنی و ذهبی، احادیث مهدی را ضعیف می‌دانند و آنها را جزو مسائل غیر قابل بررسی می‌شمارند. ما مجموع کامل این احادیث را یکجا آورده‌ایم تا در معرض دید پژوهشگران قرار گیرد و بعضی از «غُلات» جرأت نکنند به وسیله‌ی آن مردم را گمراه سازند». شیخ «ابن محمود» به این ترتیب این سخن را به «محمدفرید وجدی» نسبت می‌دهد حال آنکه متن سخن «محمدفرید وجدی» در کتاب دایرةالمعارف قرن بیستم جلد دهم شماره‌ی 481 به قرار ذیل است:
«بسیاری از امامانِ مسلمانان احادیث مهدی را ضعیف می‌دانند و آنها را جزو امور غیر قابل بررسی می‌شمارند. ما مجموع کامل این احادیث را یکجا آورده‌ایم تا در معرض دید پژوهشگران قرار گیرد و بعضی از غُلات جرأت نکنند به وسیله‌ی آن مردم آن را گمراه سازند».
در این سخن نَقلی ابن محمود دو اشتباه وجود دارد. یکی افزودن عبارت «از جمله‌ی دارقطنی و ذهبی» به سخنان محمدفرید وجدی است که این به مثابه حرف در دهان دیگران گذاشتن است! اشتباه دوم نسبت دادن این مطلب به حافظ دارقطنی و حافظ ذهبی که گویا معتقد به ضعف احادیث مهدی بوده و بررسی این احادیث را مجاز نمی‌‌دانند. این سخن از این دو امام بسیار بعید است. زیرا «ذهبی» بسیاری از احادیث مهدی را در تلخیص المستدرک صحیح دانسته است. اما در مورد دارقطنی باید بگویم که سخنی از او در این باره نیافته‌ام.
از دیگر سو، این ادعا که ذهبی و دارقطنی قائل به ضعف احادیث مهدی بوده و بررسی این احادیث را مجاز نمی‌‌دانند، صحیح نیست و با واقعیت مطابقت ندارد و شیخ «ابن محمود» با چسباندن نسبت ضعف احادیث مهدی به این دو – با افزودن جمله‌ای به سخنان محمد فرید وجدی – نمی‌‌تواند یک ادعای غیر واقعی را به اثبات برساند.

20- تسمیه‌ی مهدی در حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 39 می‌گوید:
«ما به اقتضای استقراء و تتبع، یک حدیث صحیح و صریح از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیافته‌ایم که در تسمیه‌ی مهدی بتوان بدان استناد کرد، یا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر نام، از مهدی سخن گفته باشد».
پاسخ این است که احادیث صحیح فراوان پیرامون مهدی آمده است که درگذشته، حدیث شناسانی چون: ترمذی، ابوالحسین اجری، ابوجعفر عقیلی، ابن حبان بستی، ابوسلیمان خطابی، امام بیهقی، قاضی عیاض، قرطبی – مؤلف تفسیر مشهور – حافظ ذهبی، شیخ الاسلام ابن تیمیه، امام ابن القیم، حافظ عمادالدین ابن کثیر و دیگران آنها را نقل کرده‌اند، و در دوران معاصر از قرن دهم هجری به بعد، افرادی چون: شیخ علی قاری، شیخ عبدالرؤوف مناوی، شیخ محمدبن اسماعیل صنعانی، شیخ صدیق حسن خان و دیگران به صحت و ثبوت آنها اعتراف نموده‌اند. از دیگر محدثان که در این احادیث به تفحّص و تتبع پرداخته‌اند قاضی محمدبن علی شوکانی مؤلف کتاب نیل الاوطار است. وی در کتاب التوضیح خود، پیرامون تواتر آنچه درباره‌ی مهدی، دجال و مسیح آمده است، می‌نویسد:
«احادیث مهدی که امکان دسترسی بر آنها میسر گردیده، پنجاه حدیث است، که در آنها صحیح، حسن و ضعیف منجبر وجود دارد و بدون تردید یا شبهه‌ای، متواتر است. صفت متواتر بر آنچه از آنها هم پایین‌‌تر است – طبق اصطلاحات مقرر در اصول – صدق می‌کند. آثار اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بر ذکر مهدی صراحت دارد، بسیار زیاد است و جدال آن حکم رفع دارد، زیرا در این گونه امور مجالی برای اجتهاد نیست».
از روشن‌ترین احادیث مهدی، حدیثی است که «حارث بن اسامه» به نقل از «جابر» (رضی الله عنه) نقل کرده که گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ینزل عیسی ابن مریم فیقول أمیرهم المهدی تعال صل بنا فیقول لا انّ بعضهم أمیر بعض تکرمة الله لهذه الامة»، «ابن القیم» پس از ذکر این حدیث در کتاب المنار المنیف می‌نویسد: سند خوبی دارد و روشنگر حدیث جابر از مسلم است: «لاتزال طائفة من أمّتی یقاتلون علی الحق ظاهرین الی یوم القیامة قال فینزل عیسی ابن مریم صلی الله علیه و سلم فیقول أمیرهم تعال صلّ بنا فیقول لا انّ بعضکم علی بعض أمراء تکرمة الله لهذه الامه». (1)

21- نظر شیخ ابن محمود پیرامون یک حدیث

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 83 می‌گوید:
«افراد بسیاری پیرامون این حدیث که خداوند در رأس هر یکصد سال کسی را می‌فرستد تا دین امت را تجدید حیات ببخشد، از من سؤال کرده‌اند که آیا این حدیث صحیح است یا نه؟ من به آنان پاسخ داده‌ام که ابی داود این حدیث را روایت کرده و حافظ عراقی و علامه سخاوی آن را صحیح می‌دانند».
وی در صفحه‌ی 84 حدیثی را ذکر نموده و سپس می‌گوید:
«این حدیث شبیه است به آنچه ترمذی از انس روایت کرده و گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مثل أمّتی مثل المطر لا یدری أوله خیراً ام آخره – افراد امت من همانند بارانند، دانسته نیست که اول آن خیر است یا پایان آن.
«حافظ ابن حجر» در فتح الباری می‌گوید: «این حدیثِ «حسن» از طُرقی روایت شده که چه بسا تا سطح «صحت» ارتقاء یابد. وی گفت «ابن حبان» از حدیث عمار آن را تصحیح می‌نماید».
به اعتقاد من راهی را که شیخ «ابن محمود» در بیان حکم این دو حدیث پیموده است، راه صحیح‌‌تر و روش مطلوبتری است. چه، وی بر حکم کسی اعتماد کرده است که برای داوری درباره‌ی حدیث اهلیت دارد. شیخ از متخصصان در زمینه‌ی تخصصی‌شان پیروی کرده است و چه خوب بود در شناسایی مرتبه‌ی احادیث مهدی نیز همین راه را می‌پیمود. اگر به شناخت حکم این حافظان چهارگانه در مورد احادیث مهدی اکتفا کنیم، می‌بینیم که سخاوی احادیث مهدی را از قبیل احادیث متواتر دانسته است چرا که وی در کتاب فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث حافظ عراقی آن را در ردیف مثالهای احادیث «متواتر» آورده است. علاوه بر این می‌بینیم که وی کتابی در احادیث مهدی به نام ارتقاء الغرف تألیف نموده و در کتابش المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من المشتهرة علی الألسنة آن را ذکر نموده است.
«العجلونی» در کشف الخفاء می‌گوید: «ذکر وی (مهدی) در احادیث روایت شده به وسیله‌ی بعضی حافظان آمده است، از جمله حافظ سخاوی در ارتقاء الغرف».
ولی از حافظ عراقی سخنی در خصوص مهدی نیافته‌ام. اما فرزند و شاگردش «حافظ ولی الدین ابازرعه عراقی» طرق احادیث مهدی را جمع آوری نموده که «ابن فهد» در ذیل تذکرة الحفاظ ذهبی از وی نام می‌برد. «حافظ ابن حجر عسقلانی» در فتح الباری و در تهذیب التهذیب پس از نقل سخنان «ابی الحسین أبری» مبنی بر تواتر احادیث مهدی درباره‌ی آن سکوت اختیار نموده است، همچنین در کتاب فتح الباری بخش‌هایی از گفتار اهل علم درباره‌ی ثبوت ظهور مهدی در آخرالزمان را ذکر کرده است.
قدیمی‌ترین حافظ در بین این حافظان، «ابن حبان بستی» در صحیح خود، مجموعه‌ای از احادیث مهدی را آورده و «الهیثمی» در موارد الظمآن مجملی از آن را درج نموده است. «حافظ ابن حجر» در کتاب فتح الباری در شرح حدیث: «لایأتی علیکم زمان الّا والّذی بعده شرّمنه – هر دورانی که به پایان می‌رسد دوران بعدی از آن بدتر است – می‌گوید: «ابن حبان» در صحیح خود استدلال کرده است که حدیث اَنَس، عمومیت ندارد و در مورد احادیث مهدی و اینکه وی زمین را از دادگری آکنده می‌سازد پس از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد صادق نیست، بلکه او می‌آید و زمین را پر از عدل و داد می‌سازد». (و دوران او بدتر از دوران قبلی نخواهد بود).
این چهار نفر یعنی «امام ابن حبان بستی»، «حافظ ابن عراقی»، «حافظ ابن حجر عسقلانی» و «حافظ سخاوی» در شمار پیشوایانی محسوب می‌شوند که به استناد احادیث وارده قائل به ظهور مهدی در آخرالزمان هستند و این چهار نفر، در واقع در حکم قطره‌ای از دریا به شمار می‌روند.

22- نظر علی بن محمدقاری درباره حدیث مهدی

شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 51 می‌گوید:
کسانی که نسبت به مهدی تعصب می‌ورزند اغلب به این حدیث استدلال می‌نمایند که مهدی با مؤمنان است، آنان در رویارویی با دجال به وی پناه می‌آورند و عیسی (علیه السلام) از گلدسته‌ی مسجد شام فرود می‌آید و دجال را از پای درمی آورد و هنگام اقامه‌ی نماز وارد مسجد می‌شود، پس مهدی می‌گوید: جلو بیا ای روح خدا، عیسی می‌گوید: براستی که این نماز به خاطر شما اقامه شده است. آنگاه مهدی جلو می‌آید و عیسی به وی اقتدا می‌نماید تا روشن سازد که وی از جمله‌ی امت است. سپس عیسی (علیه السلام) در سایر روزها به امامت نماز می‌ایستد. علی بن محمد قاری در کتاب الموضوعات الکبیر گفته است که این حدیث ساختگی است».
در پاسخ می‌گویم: شیخ «علی قاری»، برخلاف گفته‌ی شیخ «ابن محمود» مدعی نیست که این حدیث ساختگی است، بلکه می‌نویسد که این حدیث ثابت گردیده است. وی در کتاب الموضوعات الکبیر در صفحه‌ی 164 سخنان «ابن القیم» در فضایل مسجدالاقصی را نقل نموده و از جمله این عبارت ابن القیم را می‌آورد: «این گفته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحیح است که مؤمنان از دست یأجوج و مأجوج به «مسجدالاقصی» پناه می‌برند». سپس «ابن القیم» می‌افزاید: «این مجموعه‌ی احادیث صحیح در این باره است.» شیخ علی قاری در پی این سخن اظهار می‌دارد: «من گفته‌ام و این گونه نیز ثابت گردیده که مهدی با مؤمنان است آنان در رویارویی با «دجال» به آن پناه می‌برند و عیسی (علیه السلام) از گلدسته‌ی مسجد شام فرود می‌آید و دجال را از پای درمی‌آورد و هنگام اقامه‌ی نماز وارد مسجد می‌شود، پس مهدی می‌گوید: جلو بیا ای روح خدا، عیسی می‌گوید: براستی که این نماز به خاطر شما اقامه شده است. آنگاه مهدی جلو می‌آید و عیسی به وی اقتدا می‌نماید، تا اشعار بدارد که وی از جمله‌ی امّت است. سپس عیسی (علیه السلام) در سایر روزها به امامت نماز می‌ایستد».
سخنان شیخ «علی قاری» در اثبات مطلب، روشن است و آنچه را که شیخ «ابن محمود» به وی نسبت داده، که حدیث ساختگی است. گفته او نیست نزول عیسی (علیه السلام) در «المنارة البیضاء» شرق «دمشق» و کشته شدن دجال به دست وی و نماز گزاردن وی پشت سر امام مسلمانان در آن زمان، در صحیح مسلم و غیره ثابت است و آن امام که عیسی پشت سرش به نماز می‌ایستد، «مهدی» خوانده می‌شود. این مطلب در مسند «حارث ابن اسامه» ثابت است.

23- تضاد در احادیث مهدی!؟

شیخ «ابن محمود» در رساله‌اش فصلی تحت عنوان «التحقیق المعتبر عن احادیث المهدی المنتظر» در هفت صفحه شامل 11 حدیث تهیه و تنظیم نموده است. وی ابتدا می‌نویسد:
«درباره‌ی احادیثی که می‌پندارند صحیح است و ابی داود، امام احمد، ترمذی و ابن ماجه آنها را روایت کرده‌اند، سخن خواهیم گفت. این احادیث، جملگی متضاد و مختلف است و نه به مقتضای لفظ و نه معنی صحیح و معتبر شمرده نمی‌‌شوند.» شیخ «عبدالله بن محمود» از سخنانی که در این فصل بیان داشته، خود دچار شور و شعف شده است، زیرا در صفحه‌ی 8 می‌گوید: «در این رساله فصلی تحت عنوان «التحقیق المعتبر عن احادیث المهدی المنتظر!» تهیه و تنظیم نموده‌ام و در آن سایر احادیث روایت شده از سوی ابی داود، ترمذی، ابن ماجه، امام احمد و الحاکم را به طور مبسوط شرح داده‌ام که دیگر سخنی بالاتر از آن نیست. مراجعه فرمائید!».
شیخ «ابن محمود» آنگاه در صفحه 27 می‌نویسد: «اگر آنها – کسانی که به صحت احادیث مهدی اعتقاد دارند – به تحقیق معتبر در احادیث مهدی منتظر در کتاب ما رجوع کنند و در احادیثی که ادعا دارند صحیح و متواتر است، بیندیشند و آنها را با یکدیگر تطبیق نمایند، به یقین برایشان روشن خواهد شد که، نه در لفظ و نه در معنی، صحیح و متواتر نیستند!»
توضیحات من راجع به این فصل به شرح ذیل است:
1- هر کس که به آسانی حکم دهد هر آنچه پیرامون مهدی، خواه در سنن ابی داود، ترمذی، ابن ماجه و مسند امام احمد یا غیره، آمده است، ساختگی، مجعول و دروغ بوده و به مثابه داستانهای هزار و یکشب است (همچنانکه در پاره‌ای عبارتها در شماره 8 نقل کردیم) به دشواری می‌تواند یک تحقیق معتبر بیاورد. زیرا یک تحقیق معتبر، به دقت، تحقیق و بررسی، حصول اطمینان و جمع آوری اطلاعات کافی از منابع گوناگون و آشنایی با علمای معتبر نیاز دارد، و همین طور، تحقیقی اینگونه، باید پس از صرف وقت و تلاش بسیار به انجام برسد. هر کس خواستار یک تحقیق معتبر درباره‌ی «مهدی منتظر» باشد، می‌تواند به رساله‌ی تهیه شده توسط «شیخ عبدالعلیم عبدالعظیم هندی» مراجعه نماید. شیخ عبدالعلیم با نگارش این رساله رتبه‌ی کارشناسی ارشد بخش تحصیلات عالی دانشگاه ملک عبدالعزیز مکه را احراز نمود. تعداد صفحات این رساله متجاوز از ششصد صفحه و عنوان آن الاحادیث الوارده فی المهدی فی میزان الجرح و التعدیل است. نگارنده‌اش در مدت بیش از چهار سال سرگرم تهیه‌ی آن بوده و آنچه را پیرامون احادیث ساختگی آمده گردآوری نموده است. وی پس از بررسی اسناد گوناگون گفتار محدثان درباره‌ی رجال احادیث و نظرات اهل علم را درباره‌ی صحت و ضعف آنها درج کرده است. وی بسیاری از گفته‌های علما مبنی بر تواتر، ثبوت و احتجاج به آن را نقل و از جوانب مختلف پیرامون مهدی به تحقیق پرداخته است، به طوری که این رساله به حق بهترین و جامعترین منبع این مسأله می‌باشد.
2- این گفته وی که «در رساله فصلی تحت عنوان «التحقیق المعتبر عن احادیث المهدی المنتظر» تهیه و تنظیم نموده‌ام و در آن سایر احادیث روایت شده از سوی ابی داود، ترمذی، ابن ماجه، امام احمد و الحکام را به طور مبسوط شرح داده‌ام، پس بدان رجوع شود!...». از این گفتار مستفاد می‌شود که وی پیرامون کلیه‌ی احادیث مهدی که توسط ابی داود، ترمذی، ابن ماجه، امام احمد و الحاکم روایت شده، سخن گفته است؟ و حال آنکه اصلاً چنین نیست و در صفحات هفتگانه‌ی این فصل ذکری از الحاکم نیامده است. ترمذی در جامع خود در باب آنچه پیرامون مهدی آمده، سه حدیث روایت نموده است، اولی و دومی از «ابن مسعود» و «ابوهریره» است. شیخ ابن محمود حدیث: «لولم یبق الا یوم من الدنیا...» را به نقل از ابی داود آورده می‌گوید: «ابی داود در سننش از طریق ابونعیم از علی (رضی الله عنه) روایت نموده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد... (اگر فقط یک روز به پایان دنیا باقی بماند خداوند مردی را از ما مبعوث می‌گرداند که زمین را از دادگری آکنده سازد همان گونه که از ظلم و بیدادگری آکنده شده بود). امام احمد از طریق ابن نعیم و ترمذی نیز آن را روایت کرده است».
در اینجا دو نکته ملاحظه می‌شود، یکی اینکه شیخ «ابن محمود» حدیث را به ترمذی نسبت می‌دهد، با اینکه ترمذی آن را به کسی جز «ابن مسعود» و «ابوهریره» استناد نداده است. دوم اینکه لفظ حدیث علی (علیه السلام) نزد ابی داود این است: «لبعث الله رجلاً من اهل بیتی» نه «رجلاً منّا»! آنچنانکه شیخ ابن محمود نقل می‌کند. این لفظِ «رجلاً منّا» لفظ حدیث در مسند امام احمد است. حدیث سوم نزد ترمذی، حدیث مرفوع «ابی سعید خدری» است: «انّ فی اُمّتی المهدی...» - مهدی در امت من خواهد بود... – در فصل تحقیق معتبر! رساله‌ی شیخ «ابن محمود» از این حدیث اثری نیست. «ابن ماجه» در سننش هفت حدیث در باب ظهور مهدی روایت نموده است، اما شیخ ابن محمود در فصل کذایی رساله خود فقط سه حدیث از این احادیث هفتگانه را می‌آورد، یکی: حدیث ابی سعید خدری: «یکون فی امتی المهدی»، دومی: حدیث ثوبان: «یقتل عند کنزکم...» و سومی: حدیث «اَنَس» : «نحن ولد عبدالمطلب...»، شیخ «ابن محمود» فقط سه حدیث را به مسند امام احمد نسبت می‌دهد در حالی که مسند امام احمد، به غیر از این سه حدیث، احادیث فراوانی پیرامون مهدی دارد.
3- سخنان وی پیرامون بیان ضعف و بطلان احادیث – آنچنان که خود مدّعی است – از شیوه‌ی بررسی و تحقیق برخوردار نیست تا بتواند معتبر باشد. در اینجا با ذکر مثالهایی از سخنان وی پیرامون این سه حدیث، به ارائه‌ی پاره‌ای توضیحات بسنده می‌کنیم.
مثال نخست: شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 48 می‌گوید:
«به روایت امام احمد، به نقل از «ابونعیم» از «یاسین العجلی» از «ابراهیم بن محمدبن الحنفیه» از پدرش علی (علیه السلام) گفت: المهدی منّا اهل البیت یصلحه الله فی لیلة». – مهدی از ما اهل بیت است، خداوند در یک شب وی را اصلاح می‌نماید – من به کسانی برخورد کرده‌ام که این حدیث را به باد انتقاد گرفته‌اند که: شگفت آور است که مهدی از توفیق، درک و آگاهی به دور باشد سپس صلاحیت در یک شبانگاه بروی فرود آید تا در صبحگاه روز بعد یک مبلّغ هدایتگر و ناجی یک امت بشود.» «ابن ماجه» این حدیث را از «عثمان بن ابی شیبه» روایت نموده و «یاسین العجلی» گفته است که ضعیف است. پس این یکی از احادیثی است که بر نام مهدی تصریح دارد اما صحیح نیست همچنانکه ابن ماجه به ضعف آن اشاره نموده است. آنچه در این حدیث شگفت آور می‌نماید این است که مهدی از هدایت، توفیق و ارشاد الهی، به دور باشد سپس ظرف یک شب صلاح می‌یابد و در صبحگاهان، هادی، مهدی و ناجی امت از جور و ستم می‌گردد.»
ظاهراً، شیخ «ابن محمود» در ردّ و انکار این حدیث بر دو نکته تأکید ورزیده است:
یکی اینکه ابن ماجه گفته «یاسین العجلی» ضعیف است.
دیگری اینکه معنای حدیث را که بر «اصلاح» مهدی ظرف یک شب دلالت دارد، قابل پذیرش نمی‌‌داند! در پاسخ باید گفت: «ابن ماجه» در کتابش «السنن» به هنگام درج این حدیث به نقل از «یاسین العجلی»، وی را ضعیف نمی‌‌داند. ابن ماجه عادت ندارد در سنن خود به شرح حال رجال اشاره نماید. ولی در نسخه چاپی سنن ابن ماجه که حاوی شماره گذاری «شیخ محمد فؤاد عبدالباقی» است، گاهی، پس از درج حدیث، سخنان «بواصیری» در حواشی شرح حال «ابن ماجه» آمده که این کار توسط «شیخ محمد فؤاد عبدالباقی» صورت گرفته است. وانگهی کسانی که شرح حال «یاسین العجلی» را نگاشته‌اند، مانند «حافظ بن حجر» در تهذیب التهذیب و «حافظ ذهبی» در میزان الاعتدال نگفته‌اند که «ابن ماجه» وی را ضعیف می‌داند حاصل گفتار اهل علم در تعدیل «یاسین العجلی» این است که «عباس الدوری» گفته است: یحیی ابن معین را شنیدم که می‌گفت: [وی] قابل قبول است. این موضوع در تهذیب التهذیب حافظ «ابن حجر» بیان گردیده و «ابن ابی حاتم» در الجرح و التعدیل در بیان شرح حال وی برگفتار «ابن معین ابی زرعه» چیزی نیفزوده است. «الحافظ» درالتقریب می‌گوید: قابل قبول است. گفته‌هایی که بر العجلی خدشه وارد کرده همان است که حافظ «ابن حجر» در تهذیب التهذیب گفته است. اما «بخاری» می‌گوید: باید در گفته‌های وی دقت شود و حدیث دیگری جز این حدیث از وی بیاد ندارم، منظور همین حدیث است».
بخاری در کتابش الضعفاء الصغیر، شرح حل یاسین را نیاورده، فقط در التاریخ الکبیر شرح حال وی را به این صورت آورده است: «یاسین العجلی» از «ابراهیم بن محمدبن الحنفیه» که «ابونعیم» از وی روایت کرده و «العجلی» جزو کوفیان شمرده می‌شود. «بخاری» حدیث را در شرح حال «ابراهیم بن محمدبن الحنفیه» با سند «امام احمد» آورده و گفته است: باید در سند آن دقت شود. «ذهبی» در الکاشف می‌گوید: «یاسین العجلی» از ابراهیم بن محمدبن الحنفیه و به نقل از وی وکیع و ابونعیم؛ ضعیف است. حاصل گفته‌های وی پیرامون جرح (خدشه دار بودن) العجلی این است که بخاری راجع به وی گفته است: «باید در گفته‌هایش دقت شود» همچنین حافظ ابن حجر این موضوع را در تهذیب التهذیب نقل نموده است. ولی بخاری در کتاب الضعفاء الصغیر این موضوع را نیاورده و این تهمت را در شرح حال وی در التاریخ الکبیر ذکر نکرده بلکه گفته است در سند آن (حدیث) باید دقت شود. بنابراین احتمال می‌رود این اعمال دقت نظر در سند، از اینجا ناشی شود که «یاسین العجلی» فقط همین یک حدیث را دارد که البته این امر تأثیری در صحت آن ندارد، غیر از این هم محتمل است که باز تأثیر ندارد. عدم تأثیر این عبارت بر قبول حدیث «یاسین العجلی» از اینجا روشن می‌شود که «حافظ ابن حجر» در شرح حال وی در تهذیب التهذیب به ثبوت این حدیث اشاره می‌نماید و می‌گوید: «در سند ابن ماجه بدون انتساب به کسی ذکر گردیده است از این رو برخی حافظان متأخر گمان برده‌اند که او «یاسین بن معاذالزیات» است، به این ترتیب حدیث ضعف پیدا کرد و دیگر نمی‌‌توان کاری انجام داد»!.
این گفته‌ی ذهبی در الکاشف که «العجلی» ضعیف می‌باشد، اشاره‌ای است به آنچه که بخاری پیرامون یاسین نقل نموده و این – البته – بی‌تأثیر است. «سیوطی» در الجامع الصغیر به اشاره از «حسن» این حدیث یاد می‌نماید. و البته این حدیث یکی از احادیث بسیاری است که بر ثبوت ظهور مهدی در آخرالزمان دلالت دارد. البته در ایراد اشکال بر این حدیث از راه تقبیح نمودن معنای آن، شیخ «ابن محمود» از «محمد اباعبیه» تبعیت کرده زیرا همو بوده است که این سخن را در حاشیه‌اش بر النهایه ابن کثیر آورده و «ابن محمود» از وی تقلید نموده است. بدون شک عقل سالم با نقل صحیح هماهنگی دارد، پس در معنای حدیث جای شگفتی وجود ندارد که این دو به گونه‌ای از آن در شگفت باشند که در مقتضای آن انکار روا بدارند!. خدا بر هر چیزی توانا و قادر است و هر آنچه بخواهد انجام می‌دهد. هر کسی را که خداوند هدایت کند، هدایت شده است و هر کس که خداوند گمراهش کند هیچ ولیّ و راهنمایی برایش متصوّر نیست. از روشن‌ترین مثالهای این تحول که برای کسانی بهتر از مهدی و سایر امت، اتفاق افتاده است، مانند: امیرمؤمنین عمربن الخطاب (رضی الله عنه) وی در ضدّیت با مسلمانان سرسخت‌ترین مردم بود سپس با قدرت و توفیق الهی تحول یافت و سرسختی‌اش متوجه دشمنان اسلام و مسلمانان گردید و بزرگمردی شد که به فرموده‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر راهی را می‌رفت شیطان راه دیگری را می‌پیمود.
بعد از این می‌گویم: این چه تحقیق معتبری است که شیخ «ابن محمود» پیرامون این حدیث به عمل آورده است؟ آیا این کار افزودن سخنی ناگفته بر «ابن ماجه» نیست که تا کنون هیچ کس دیگری چنین مطلبی بر سخن وی نیفزوده است؟ و آیا این انکار، نوعی تقلید از «ابوعبیه» در انکار معنی حدیث نیست؟
مثال دوم: شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 49 می‌گوید:
«ابوداود» از «هارون بن المغیره» روایت کرد که «ابن ابی قیص» از «شعیب بن خالد» از «ابی اسحاق» نقل نمود: علی به فرزندش نگریست و گفت: این پسرم «سید» است همچنانکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامش نهاده است و از نسل وی مردی خواهد آمد که نامش نام پیامبر شماست و در خلقت شبیه اوست ولی در خلق مانند او نیست (!). سپس مسأله‌ی «یملأالارض عدلا» را ذکر نمود. این از سخنان علی (رضی الله عنه) به شمار می‌آید نه حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). از این رو احتجاج به آن غیرمنطقی است بویژه که احتمال دارد به دروغ به علی منسوب شده باشد.»
این است عبارتهایی که شیخ «ابن محمود» در نقل حدیث از سنن ابوداود به کار برده و این است مبنایی که بر اساس آن شیخ «ابن محمود» حدیث را ضعیف می‌داند. اما در سنن ابوداود از «ابواسحاق» نقل شده که گفت: علی (رضی الله عنه) به فرزندش حسن نگریست و گفت: این فرزندم همان گونه که پیامبر نامش نهاده، «سیّد» است. خودِ حدیث با این سند ضعیف است، ولی دلیل ضعف آن گفتار شیخ «ابن محمود» را بر اینکه این حدیث از سخنان علی (رضی الله عنه) به شمار می‌آید، نیست. زیرا سخنان هر یک از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دو بخش تقسیم می‌شود... یکی، آنچه مجال اظهار نظر در آن وجود دارد و دیگر، آنچه مجال سخن در آن نیست... در آن بخش که مجال اظهارنظر وجود دارد، «سخن صحابی» است و «حدیث» به شمار نمی‌‌آید... اما آنجا که مجال سخن در آن نیست، همانند مسأله‌ی مهدی، «حدیث» به شمار می‌رود و «حکم رفع» دارد، محدثان این قبیل احادیث را «مرفوع به حکم نه به تصریح» می‌خوانند... «حافظ ابن حجر» در کتاب شرح نخبة الفکر خود این مطلب را این گونه بیان می‌نماید: مثالِ سخن «مرفوع حکماً نه تصریحاً» این است: یک صحابی که مدرک او اسرائیلیات نباشد، مطلبی را بگوید که در آن مجال اجتهاد نیست و به بیان یک واژه یا شرح امور غریبه ارتباط ندارد، مانند خبر دادن از امور گذشته و بدءخلقت و اخبار پیامبران یا مسائل آینده چون «ملاحم» و «فتنه‌ها» و «مسائل روز بازپسین» و نیز خبر دادن از آنچه با انجام آن پاداش و ثواب ویژه یا کیفر خاصی حاصل می‌گردد. این گونه احادیث، حکم رفع دارند زیرا «اِخبار» از آن، نیازمند «مخبری» است و آنچه در آن مجال اجتهاد نیست، اقتضاء دارد که ناقل حدیث متکی به گوینده‌ی اصلی باشد و اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، جز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا بعضی اخبار کتب قدیمه، تکیه گاهی ندارند. از این رو در بخش دوم احتراز از اظهارنظر به عمل می‌آید. اگر حدیث این گونه باشد حکم «قال رسول الله» - پیامبر فرمود – را دارد و چنین حدیثی مرفوع است، خواه با واسطه خواه بی‌واسطه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده شده باشد» (پایان سخن حافظ بن حجر).
«شوکانی» در کتاب التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی و الدجال و المسیح پس از ذکر احادیث مرفوع به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اینکه آنها به حد «تواتر» رسیده است می‌نویسد: «آثار اصحاب که بر مهدی صراحت دارند بسیار زیاد است و حکم رفع دارد چرا که در چنین مرحله‌ای، مجال اجتهاد نیست».
بدین سان روشن می‌شود که سخنان شیخ «ابن محمود» مبنی بر ضعف این حدیث بر تحقیق معتبری استوار نیست. تحقیق معتبر همان است که محدثان در سند آنها گفته‌اند و آن اینکه این حدیث در بالا و پایین «منقطع» است. انقطاع در بالا این است که درباره‌ی «ابواسحاق السبیعی» گفته شده که وی از علی (رضی الله عنه) نشنیده است بلکه زمان ایشان را درک کرده است، زیرا وی دو سال مانده به پایان خلافت عثمان (رضی الله عنه)، به دنیا آمد. اما «انقطاع» در پایین این است که «ابوداود» شیخ خود را در آن حدیث نام نبرده بلکه گفته است: از هارون بن مغیره حدیث آوردم. «منذری» در اختصار سنن ابی داود به دنبال این حدیث می‌گوید: «این (حدیث) منقطع «ابواسحاق سبیعی» است که علی (رضی الله عنه) را فقط درک کرده است. «ابوداود» پیرامون این حدیث می‌گوید: از هارون بن مغیره حدیث آوردم!».
مثال سوم: شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 49 می‌گوید:
«ابوداود» در سنن خود از حدیث «سفیان الثوری» با سند «عبدالله بن مسعود» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل فرموده است که فرمود: «اگر فقط یک روز به پایان دنیا مانده باشد خداوند آن روز را آن قدر طولانی می‌سازد تا مردی از امتّم یا اهل بیتم را مبعوث گرداند که نامش و نام پدرش با نام من و نام پدرم یکی است. او در تمامی زمین به اقامه‌ی قسط و دادگری می‌پردازد همانگونه که در سراسر روی زمین جور و ستم حکمفرما شده باشد.» «احمد و ترمذی» آن را روایت کرده و گفته‌اند: حدیث «حسن» و «صحیح» است.
پاسخ این است که علمای حدیث از ذکر بسیاری از احادیث اهل بیت مانند این حدیث و نظایر آن، خودداری نموده‌اند. زیرا «غُلات» بسیاری از احادیث دروغ را به آنان نسبت داده‌اند. در صحیح بخاری از «ابی جحیفه» آمده که به علی (رضی الله عنه) گفتم: آیا پیامبر اختصاصاً چیزی به شما داده است؟ گفت: خیر... عقل و آزاد کردن اسیر، و اینکه هیچ مسلمانی به دست کافری کشته نشود و در روایتی: خون مردمان مؤمن برابر است و آنان برضد دیگران، ید واحده‌ای هستند، و در اینجا وی چیزی از احادیثی که مربوط به عالم غیب است، ذکر نکرد. از این رو «بخاری» و «مسلم» هم چیزی از احادیث مهدی در صحیحین خود نیاورده‌اند، زیرا ضعف و جعل بر این احادیث غالب است.
صحیح‌ترین مطلبی که در این باره آمده، این فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است: «این فرزندم، سید است و خداوند به زودی توسط او میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار می‌سازد» آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر داده‌اند، به وقوع پیوسته است، آنجا که حسن (علیه السلام) به نفع «معاویة ابن ابوسفیان» از حکومت چشم پوشید و خداوند به واسطه‌ی او آتش جنگ میان اصحاب پیامبر را خاموش کرد و آن سال را به نام «عام الجماعة» نام گذاری کردند.
آری این است تحقیق معتبری که شیخ «ابن محمود» برای ابطال این حدیث آورده است. ولی توضیح من درباره این تحقیق چنین است:
1- شیخ ابن محمود در اینجا یک دلیل مشخصی برای ضعیف دانستن این حدیث ارائه نمی‌‌دهد. ولی چون روال کارش این است که کلیه‌ی احادیث را ضعیف قلمداد نماید، چیزهایی را که شامل آن حدیث و غیره می‌شود، عنوان نموده می‌گوید: پاسخ این است که علمای حدیث بسیاری از این احادیث را از اهل بیت نقل نکرده‌اند، چون غلات، احادیث مجعول بسیاری به آنها نسبت داده‌اند!... و از سوی دیگر: ابوداود، ترمذی و امام احمد از جمله کسانی هستند که این حدیث را روایت کرده‌اند و شیخ «ابن محمود» خود به این نکته اشاره داشت. حال این سخن وی که علمای حدیث از نقل این حدیث خودداری نموده‌اند، چگونه با سخن اخیر وی جور در می‌آید؟. علاوه بر اینها، ما می‌دانیم که این ائمه سه گانه از علمای حدیث‌اند.
2- اشاره وی به سؤال «ابن جحیفه» از علی (رضی الله عنه) و پاسخ علی به جحیفه که حاوی این احادیث – مربوط به عالم غیب – نبوده است، پاسخش این است که عدم ذکر احادیث مهدی که شامل نوعی اطلاع رسانی درباره‌ی یک موضوع در آینده است، دلیلی بر بطلان آن نیست، زیرا آن حدیثی ثابت و معتبر است که سند آن صحیح باشد و این حدیث یکی از احادیث بیشماری است که پیرامون ظهور مهدی در آخرالزمان نقل شده و صحت دارد. این از یک سو؛ از سوی دیگر علی (رضی الله عنه) یکی از اصحاب پیامبر است که این حدیث را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده و حدیث وی به عنوان چهارمین مثال، پس از این می‌آید.
3- پاسخ این سخن وی که: «از این رو بخاری و مسلم از درج احادیث مهدی در صحیحین خودداری نمودند زیرا ضعف و جعل بر آنها غالب است» این است که عدم درج حدیث در صحیحین دلیلی بر ضعف آن نیست، (این نکته را در شماره‌ی 5 توضیح داده‌ام) و این یکی دیگر از مواردی است که شیخ «ابن محمود» این قبیل سخنان را تکرار نموده است.
4- از فحوای کلام شیخ ابن محمود پیرامون حدیث ابن ابی جحیفه چنین برمی آید که روایت: «والمؤمنون تتکافأ دماؤهم» در صحیح بخاری است، ولی این طور نیست زیرا این روایت را امام احمد، نسائی و ابی داود نقل کرده اند.
5- «ترمذی» راجع به این حدیث «ابن مسعود» (رضی الله عنه) می‌گوید: حدیث حسن و صحیح است ولی «ابوداود»، «منذری» و همچنین «ابن القیم» در تهذیب السنن سکوت اختیار کرده‌اند. «ابن القیم» در المنار المنیف به صحت آن اشاره می‌نماید و «ابن تیمیّه» در کتاب منهاج السنه آن را صحیح می‌داند.
مثال چهارم: شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 42 می‌گوید: «به روایت ابوداود در سننش از طریق «ابونعیم» از علی (رضی الله عنه) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: اگر فقط یک روز به پایان دنیا مانده باشد» امام احمد آن را از طریق ابی نعیم و ترمذ‌ی نیز نقل کرده است پاسخ این است که این حدیث از جمله احادیثی است که ادعا دارند صحیح است، ولی در دلالت بر معنایی که ذکر کرده‌اند، صراحت ندارد. زیرا در آن نام مهدی ذکر نشده است و بر فرض صحت آن، چه مانعی دارد و بگوییم این مردی که در روی زمین به اقامه عدل و داد می‌پردازد، از جمله مسلمانان برجسته‌ای است که بوده‌اند ولی در گذشته‌اند و از برکت وجود آنان، امور دنیوی و معنوی همه مسلمانان استوار گشته است؟!... اما کلمه «منّا» که در حدیث است، شاید مراد از آن، کسی باشد که از اهل دین و امت «ما» است و از سوی دیگر پیدا شدن مردی که سراسر روی زمین را پر از عدل و داد کند، شاید از امور ناشدنی و «محال» باشد، زیرا که خداوند دنیا را آفریده و در آن مسلمان و کافر و نیکوکار و بدکار هم قرار داده است و خود در قرآن می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» - او همان است که شما را آفرید، گروهی از شما کافر و عده‌ای مؤمن هستند و خداوند به آنچه که انجام می‌دهید آگاه است – چون دنیا، سرای آزمایش و امتحان است و نبرد بین حق و باطل، میان مسلمانان و کفار هم همچنان
و به هر حال در این حدیث به نام و زمان و مکان و چگونگی ایمان به مهدی تصریح نشده است و به نظر من اشکالی ندارد که مراد از آن، یکی از خلفای پیشین باشد که در مشرق و مغرب، به گسترش اسلام پرداختند و عدل را در میان مؤمن و مخالف، برقرار ساختند!...»
این تحقیق معتبری است که شیخ «ابن محمود» در انکار حدیث به آن رسیده است!
و البته همان طور که می‌بینید او راه علمی را در بررسی حدیث نپیموده، بلکه مانند بعضی دیگر از نویسندگان معاصر، یک شبهه عقلی را در ردّ نصوص شرعی مورد استناد قرار داده است که بی‌شک مردود است و ما در توضیح پاسخ این تحقیق معتبر! شیخ می‌گوییم:
1- حدیث شناسان به هنگامی که حدیثی را از نقطه نظر ضعیف یا صحت مورد بررسی قرار می‌دهند، از یک روش علمی دقیق استفاده می‌کنند که در میان ملل و امم سابق مورد توجه نبوده است و اکنون نیز فقط حدیث شناسان می‌توانند از آن روش بهره‌مند شوند و آن روش، عبارت است از اعتماد بر اسناد و شناخت رجال و روایت حدیث و چگونگی اتصال یا انقطاع آنان... و این حدیث با توجه به همین روش تحقیقی ثابت شده که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است و گروهی از اصحاب مانند: «ابن مسعود»، «ابوهریره»، «اُمّ سلمه»، «ابوسعید الخدری» و ... آن را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده‌اند.
قبلاً حدیثی از «ابن مسعود» نقل کردیم که دلالت کامل دارد بر اینکه مردی از اهل بیت نبوت، که «محمدبن عبدالله» نامیده می‌شود، در آخرالزمان ظهور می‌کند، و این حدیث با اینکه نام مهدی را به طور صریح ندارد، اما با نصوصی که در آنها نام مهدی ذکر شده است، کاملاً اتفاق و اتحاد دارد، و روی همین اصل، اهل حدیث آن را در ضمن احادیثی که نام مهدی به طور صریح در آنها برده شده است، نقل نموده‌اند، مانند: ابوداود، ترمذی و دیگران...
2- اینکه می‌گوید چه مانعی دارد که مراد از آن مردی باشد که از اهل دین و امّت ما باشد... پاسخش این است که این حدیث به طور واقعی، نه به صورت فرضی، صحیح و ثابت است و به همین دلیل نمی‌‌توان آن را به مسلمانان یا خلفایی در گذشته، مربوط دانست زیرا که علمای فرهیخته و حدیث شناسان برجسته آن را در مورد «مهدی» موعود صادق دانسته‌اند که در آخرالزمان ظهور می‌کند و منظور همان است که در حدیث آمده است: «اگر یک روز به پایان دنیا مانده باشد...»، یعنی مُراد «مهدی» است که در آخرالزمان خواهد آمد و نمی‌‌توان این حدیث را به درگذشتگان نسبت داد. لفظ «رجل منّا» که شیخ «ابن محمود» با تأویل آن قصد القای آن به صورت «رجلاً من اهل دیننا و ملّتنا» را دارد، لفظ «ابوداود» نیست، بلکه متن حدیث علی در مسند «امام احمد» است و لفظ حدیث ابوداود «رجلاً من اهل بیتی» در واقع مقصود اصلی از لفظ حدیث منقول در مسند امام احمد را توضیح می‌دهد.
3- این سخن وی که: «احتمالاً وجود مردی که زمین را از دادگری آکنده می‌سازد پس از آنکه از ظلم و بیدادگری آکنده شده است، «محال» باشد. خداوند با آفریدن دنیا، مسلمان، کافر، نیکوکار و تبهکار درآن خلق نمود و خود می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» ... زیرا دنیا سرای آزمایش و ابتلاست و ستیز میان حق و باطل ادامه دارد...»
پاسخ این سخن این است که اولاً خداوند بر هر کاری قادر و تواناست و هیچ چیزی در مقابل قدرت الهی نمی‌‌تواند «محال» و ناشدنی باشد. ثانیاً گفته‌ی «یملأها عدلاً» لزوماً به معنای نابودی کامل شرّ نیست، زیرا شرّ در زمان مهدی هم وجود دارد... و ستیز میان حق و باطل در زمان وی هم برقرار است... و بزرگترین «فتنه» در حیات دنیوی، فتنه‌ی دجال و خروج وی در میان مردم است که در آخرالزمان به وقوع می‌پیوندد و همین طور این سخن: «كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»، دلیل بر انقراض خیر و نیکی نیست، زیرا این سنت خداوند است که ستیز میان حق و باطل در زندگی دنیوی باشد، در یک زمان خیر بر شر فائق می‌آید و زمانی دیگر شر بر خیر چیره می‌گردد و زمین از اهل خیر خالی نمی‌‌شود، مگر در زمان فرارسیدن روز بازپسین.
در زمان مهدی حق پیروز و خیر گسترده خواهد بود، آنچنانکه در صدر اسلام بود و ما قبلاً در شماره‌ی 21 گفتیم که «ابن صبان» طبق روایت حافظ در فتح الباری استدلال نموده است که حدیث اَنَس (رضی الله عنه) مرفوع است: لایأتی علیکم زمان الاّ و الّذی بعده شرّ منه – هر دورانی که به سر می‌رسد دوران بعدی از آن بدتر است – تضادی با احادیث وارده درباره‌ی مهدی ندارد که زمین را از دادگری آکنده می‌سازد.
4- این گفته‌ی وی: «به هر حال حدیث در مورد نام مهدی، زمان و مکان و ایمان به وی صراحت ندارد» پاسخش این است که این حدیث و دیگر احادیث در معنا ناظر بر مهدی است که در آخرالزمان ظهور می‌کند همچنانکه علمای حدیث طبق آنچه در بخش نخست پیرامون حدیث اشاره شد، به این امر اعتقاد دارند. احادیث مهدی زمان ظهور وی را هنگام نزول عیسی و خروج دجال ذکر می‌نمایند. مکان ظهور به هنگام نزول عیسی، در سرزمین شام در «بیت المقدس» است که این توضیح در پاره‌ای از احادیث، به همین صورت آمده است. عیسی پشت سر مهدی به نماز می‌ایستد و برای کشتن دجال خارج می‌شود. در مورد ایمان به مهدی هم باید بدون تردید به او ایمان بیاوریم، زیرا که روش اهل سنت و جماعت این است که احادیث صحیح منقول از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌پذیرند و اخبار مربوط به ظهور مهدی و خروج دجال و نزول عیسی (علیه السلام) از آسمان و غیره از جمله‌ی این احادیث است.
5- پاسخ این سخن وی: «مانعی ندارد که وی یکی از خلفای پیشین باشد که به نوبه خود این را در شرق و غرب گسترش داده و به بسط عدل و داد در میان مسلمانان و غیرمسلمانان پرداخته‌اند؟» این است که و چه مانعی دارد که مقصود همان مهدی باشد که در آخرالزمان ظاهر می‌شود؟ که محدثان سنت شناس و فرزانگان از علمای این امت، بر این باورند و لفظ حدیث: «اگر از دنیا فقط یک روز بماند» هم چنین اقتضایی دارد. وانگهی شیخ «ابن محمود» در آغاز سخن درباره‌ی این حدیث: «لولم یبق من الدنیا الایوم واحد...» گفت که وجود مردی که زمین را از عدل و داد آکنده می‌سازد همچنانکه از ظلم و بیدادگری لبریز گشته است، احتمال دارد جزو محالات باشد اما در پایان سخن، درباره حدیث می‌گوید مانعی ندارد که (این شخص) از جمله‌ی خلفای پیشین باشد؟! که به نوبه خود دین را گسترش دادند و به بسط عدل و داد پرداختند!
بدین ترتیب چیزی که در آغاز سخن پیرامون حدیث احتمال «محال» بودنش می‌رفت، در پایان سخن «امکان» پذیر می‌گردد. آری! سخنی که به تحقیق و بررسی نیاز دارد، این گونه است: پایان آن، آغازش را نقض می‌کند!
این بود مثالهایی از سخنان شیخ «ابن محمود» درباره چهار حدیث که به عنوان «مشت نمونه‌ی خروار» از اظهارات وی پیرامون احادیث مندرج در فصل «تحقیق معتبر»! که بالغ بر یازده صفحه است، ارائه گردید. و من در تعقیب سخنان وی معتقدم که این سخنان به تحقیق و بررسی معتبر نیاز دارد. از همه دهشتناک‌‌تر و تلخ‌‌تر اینکه او با اظهار خشنودی از انجام این تحقیق! چنین ادعا می‌کند که چنان حق مطلب را درباره احادیث ادا کرده است که از این بهتر نمی‌‌شود و الله المستعان!. آنچه بیش از سایر سخنان وی عجیب‌‌تر می‌نماید این است که می‌گوید: «اگر آنها – کسانی که به صحت و تواتر احادیث مهدی اعتقاد دارند - به تحقیق معتبر! ما در این کتاب مراجعه کنند و آنها را با یکدیگر تطبق نمایند، به یقین درمی یابند که این احادیث در لفظ و در معنا نه صحیح است و نه صریح و نه متواتر» ! و شیخ «ابن محمود» به طور قطع این ارجاع نمودن را احاله به یک منبع سیراب کننده و غنی! تلقی می‌نماید و چنین حواله‌ای! در گفته وی در صفحه 8 رساله‌اش هم دیده می‌شود: «در این رساله فصلی با عنوان «التحقیق المعتبر عن احادیث المهدی المنتظر» تهیه و تنظیم نموده‌ام و در آن سایر احادیث روایت شده به وسیله ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، امام احمد و الحاکم را به بهترین وجه شرح داده‌ام پس هر کس مایل است بدان رجوع نماید!» ولی واقعیت امر این است که هر دانشجویی با اندکی آگاهی از شناخت حدیث، وقتی به این فصل رجوع می‌نماید، نتیجه معکوس می‌گیرد و این کار در واقع دویدن به دنبال سراب، بی‌شباهت نیست که چیزی دستگیر انسان نمی‌‌شود. نگارنده که طلبه‌ای بیش نیستم با این بضاعت کم علمی، وقتی به آن فصل رجوع کردم، بسیار افسوس خوردم و دلم برای جناب شیخ «ابن محمود» - حفظه الله! – سوخت که چرا وی با وجود ناشی بودن در شناگری، خود را در چنین گردابی انداخته است؟ بعد سخن «شیخ احمد شاکر» در مورد «ابن خلدون» به یادم آدم که می‌گوید: «ابن خلدون وارد میدانی شده است که از آن آگاهی ندارد زیرا وی مرد این میدان نیست و در فصلی که در المقدمه خود پیرامون مهدی نگاشته، به طور شگفت انگیزی به یاوه گویی پرداخته و دچار اشتباهات آشکاری شده است...» اگر نظر یک طلبه‌ی کوچک این باشد، پس علمای بزرگ در حال و آینده، هنگامی که بر این رساله و آن فصل کذابی بنگرند، چه خواهند گفت؟.

پی‌نوشت‌:

1- ترجمه این دو حدیث را قبلاً دوبار آورده‌ایم – مترجم.

منبع مقاله :
خسروشاهی، سید هادی؛ (1393)، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم